إعـــــــلان

تقليص

للاشتراك في (قناة العلم والإيمان): واتساب - يوتيوب

شاهد أكثر
شاهد أقل

اثبات عقلي تشيع

تقليص
X
  •  
  • تصفية - فلترة
  • الوقت
  • عرض
إلغاء تحديد الكل
مشاركات جديدة

  • اثبات عقلي تشيع


    بسم الله الرحمن الرحیم باری الخلائق اجمعین
    ثم الصلواة و السلام علی اشرف الأنبیاء و المرسلین حبیبنا و حبیب اله العالمین ابوالقاسم المصطفی محمد و علی اله الطیبین الطاهرین و صحبه المنتجبین

    وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ(الزمر/17)
    و کساني که از عبادت طاغوت پرهيز کردند و به سوي خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده!
    الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ(الزمر/18)
    همان کساني که سخنان را مي‌شنوند و از نيکوترين آنها پيروي مي‌کنند؛ آنان کساني هستند که خدا هدايتشان کرده، و آنها خردمندانند.
    ما کیستیم! از کجا آمده ایم و به کجا می رویم؟
    چه کسی ما را آورده و از ما چه می خواهد؟
    اساساً در این دنیا چه کاره ایم و چه راهی را باید برویم.
    اصلا چرا به سراغ دین خدا می رویم؟
    راه حق کدام است؟ چه باید بکنیم؟

    اينها سوالاتي است كه تا براي آنها پاسخ مناسبي پيدا نكنيم نمي توانيم جهت مناسبی به زندگيمان بدهيم و مطمئن باشيم كه تنها سرمايمان را(یعنی عمر) بيهوده تلف نمي كنيم و بعدا از چگونگی مصرف آن حسرت نخواهيم خورد.
    ما خالقمان را دقيقاً نمي شناسيم اما فقط مي دانيم كه او حكيم است و كار بي علت نمي كند؛ به مخلوقاتش كه نگاه مي كنيم مي بينيم كه هيچ چيز را بي دليل نيافريده و در اين دنيا هرچيزي دقيقاً همان جايي است که باید باشد! اگر هر عضوی از آن، ذره اي جابجا شود زندگي ما به خطر مي افتد و اگر اينقدر منظم نبود اصلا ما بوجود نمي آمديم انگار همه اينها را براي ما آفريده ست؛ پس هدف او از آفرینش ما چه بوده است؟!
    براي چه اين همه نعمت را به ما داده است؟‌ براي چه به ما اختيار داده است؟ براي چه در فطرت ما خوب و بد را براي همگان مشخص كرده و به ما عقل داده است؟! مسلماً اين چنين كسي از كار خودش هدف والايي داشته و مارو براي اون خلق كرده اما آن هدف چيست؟ آيا ما آنرا مي دانیم؟!
    ما زماني كه وارد اين دنيا شديم هيچ نمي دانستيم
    وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(النحل/78)
    و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالي که هيچ چيز نمي‌دانستيد؛ و براي شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آوريد!
    و از همان ابتدا شروع به شناخت اين جهان مي كنيم، اما مشكل اينجاست كه شناختمان بسيار محدود است و از طرفي اين جهان مملو از اسرار است كه هر چه بيشتر مي فهميم تازه متوجه مي شويم كه چقدر نادانيم و دانسته هايمان در برابر ندانسته هايمان به صفر ميل مي كند.
    زماني كه در شكم مادرمان هستيم جهان را همان فضاي كوچك تصور مي كنيم و هنگامي كه به دنيا مي آييم در نگاه اول شايد تنها همان اتاق و محيط را كل جهان بدانيم و همينطور خانه، شهر، كشور، جهان، فضا و ...
    وانگهی تنها شناختي كه از اينها پيدا كرده ايم نيز بسيار سطحي است و هر چه در آنها بيشتر تامل مي كنيم به جهل خود از آن بيشتر معترف مي شويم.
    حکما می گویند نشانه زیاد شدن دانش انسان این است که بفهمد در این عالم هیچ نمی داند!!!
    حكيم ابوعلي سينا(كه خدايش بيامرزد) می گوید : تا بدانجا رسید دانش من / / که بدانم همی که نادانم
    همينقدر مي دانيم كه در اين جهان هر كاري كه ما مي كنيم اثري مي گذاريم يك اثر بر خودمان و يك اثر بر جهان اطرافمان؛ برخي از كارها نتايج مثبتي براي ما در بر دارد و موجب اصلاح مي شود و برخي نيز اثر معكوس مي گذارد و فساد و تباهي به دنبال خواهد داشت.
    اما سوال اينجاست كه پس چه كنيم تا به سعادت برسيم و اصلاً آنكه ما را آفريده سعادت ما را در چه چیزی تعيين كرده است؟! و راههاي نايل آمدن به آن چيست؟


    وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ(ص/27)
    ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست بيهوده نيافريديم؛ اين گمان کافران است؛ واي بر کافران از آتش (دوزخ)!
    يا
    وَقَالُوا مَا هِي إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَنَحْيا وَمَا يهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يظُنُّونَ(الجاثية/24)
    آنها گفتند: «چيزي جز همين زندگي دنياي ما در کار نيست؛ گروهي از ما مي‌ميرند و گروهي جاي آنها را مي‌گيرند؛ و جز طبيعت و روزگار ما را هلاک نمي‌کند!» آنان به اين سخن که مي‌گويند علمي ندارند، بلکه تنها حدس مي‌زنند (و گماني بي‌پايه دارند)!
    خيلي خوب؛ اما ما كه نمي دانيم آن هدف چي است! تنها كسي كه مي داند ما براي چه آفریده شده ایم و وظيفمان چيست در واقع همان كسي است كه مارو آفریده! و بايد خودش هم به ما بگوید كه چكار بايد بكنيم به همين علت ما حتي اگر هيچ پيامبري را هم نديده باشيم يقين مي كنيم كه اين چنين خدايي حتما براي ما راهنمايي فرستاده است و اگر ما نبينيمش، حتما وجود دارد و بايد بگرديم و او را بيابيم.
    به همين علت است كه سراغ فرستادگان او را مي گيريم، حتي پيش از آنكه آنان را ديده و يا درباره آنها شنيده باشيم.
    ما بنده ايم، مخلوقيم، و بايد ببينيم امر مولايمان چيست همان کسی که ما را پديد آورد و طبق فرامين او عمل كنيم چراكه از آن اوييم. هر چند کمی دشوار است كه ما بتونيم پا بر روي خواسته ها و تمايلات نفسانيمان بگذاريم و به معني واقعی كلمه بتوانيم تسليم خدا شويم و جز امر او كاري نكنيم. اين مسلما كار هر كسي نيست و همتی بزرگ مي خواهد. اما اگر چنين همتي كرديم تا تسليم او شويم و جز امر او كار ديگري نكنيم اولين سوال اساسي كه ما از خود خواهيم پرسيد اين است كه حال امر او چيست و او از ما چه مي خواهد! و بايد جستجو كنيم و بيابيم(ان شاءالله).
    البته از اين انسانها در تاريخ كم هم نبودند مانند سلمان فارسي(كه خدايش بيامرزد و ما را در راه او ثابت قدم نمايد) كه در يك خانواده سلطنتي زندگي مي كرد و حاضر شد از همه امكانات و مال و ثروتش بگذرد و حتي به عنوان يك برده كيلومترها راه را با پاي پياده برود و سختي هاي بسياري را تحمل كند؛‌ تنها به اين دليل كه حقيقت رو پيدا كرده و تنها سرمايه زندگيش(عمر) را هدر ندهد و در اين معامله بزرگ جزو زيان كاران نباشد براي اينكه بداند مولاش از او چه مي خواهد و راه صحيح كدام است(كه البته اين خداست كه ولي مومنان است و آنها را تنها نمي گذارد)
    خيلي خوب فرض را بر اين مي گيریم كه كسي، تسليم خدا شد و تصميم گرفت كه صاحب خود را بندگي كند و از فرمانبرداري غير او خود داري نماید. تا اينجا وظيفه بنده است (و البته رسيدن به آن نيازمند توفيق) اما بعد چه؟ آيا اين وظيفه مولا و صاحب و خالق او نيست كه او را از دستور خود و چگونگي زيستنش مطلع سازد؟!
    بيشك همينگونه است چرا كه ما جاهل مطلقيم و هيچ نمي دانيم و اوست كه از پستي وبلنديهاي مسیر آگاه است و راه نجات را خلق كرده است.
    إِنَّ عَلَينَا لَلْهُدَى(الليل/12)
    به يقين هدايت کردن بر ماست،
    البته ما اولين انسان نبوده ايم و اين خداي مهربان و حكيم حتما براي انسانهاي پيش از ما نيز راهنما فرستاده است چرا كه آنان نيز بندگان او بودند.
    به تاريخ كه مي نگريم مي بينيم افرادي بوده اند كه خود را پيام آور از سوي خدا معرفي كرده اند و گفته اند كه مأمورند تا راه را به تسليم شدگان پروردگارشان نشان دهند تا ايشان راه يابند و از اهل نجات شوند.(مانندمسیح علیه السلامو ...)اما آنان كه ديگر نيستند تا راه را به ما نشان دهند. بيشتر كه تحقيق مي كنيم مي بينيم كه از آنان كتابهايي باقي مانده كه پیروانشان مدعي هستند اينها سخنان خداست. اما آيا براستي چنين است؟ يعني ما چه حجتي مبني بر اينكه كل آنها از سوي خداست داريم؟ اينكه اصل آنها صادق بوده اند كه به نظر صحيح مي آيد(چون حتماً خداوند براي پيشينيان ما نيز راهنما فرستاده است) اما آيا ممكن نيست كه در طول تاريخ توسط قدرت طلبان و دشمنان خدا و آناني كه از عبادت او استكبار مي كنند و به جای اینکه تسلیم خدا شوند از هوای خود پیروی کرده و آن را می پرستند در آنها حذف و اضافاتي صورت گرفته باشد تا منافع آنها حفظ شود؟ و در هر صورت آيا دليلي كه ما را به صدق آنها قانع و در تبعيت از آنها مطمئن كند وجود دارد؟ آيا ما مي توانيم از گمان خود پيروي كنيم و فرض را بر اين بگيريم كه ان شاءالله تحريفي صورت نگرفته است؟! اگر تحريف انجام شده بود و ما در واقع از سخنان غير خدا(باطل) اطاعت كرده باشیم آيا خود را به هلاكت نينداخته ايم و مي توانيم در برابر خداي خود پاسخگو باشيم؟ آیا اگر دستورات غیر او را اطاعت کنیم غیر او را نپرستیده ام و در شرک و گمراهی آشکار قرار نگرفته ایم؟

    وَمَا يتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يفْعَلُونَ(يونس/36)

    و بيشتر آنها، جز از گمان (و پندارهاي بي‌اساس)، پيروي نمي‌کنند؛ (در حالي که) گمان، هرگز انسان را از حق بي‌نياز نمي‌سازد (و به حق نمي‌رساند)! به يقين، خداوند از آنچه انجام مي‌دهند، آگاه است!
    چرا كه اگر غير از دستور و فرمان خدا باشد مسلما باطل است و راهي ناصحيح؛ و عمل به آنهرگز ما را به مقصود نخواهد رساند.
    فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ
    و همو بوده است که ما را به عدم پیروی از هر امر گمانی فراخوانده است.
    وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا(الإسراء/36)
    از آنچه به آن آگاهي نداري، پيروي مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.
    ما سراغ دين خدا آمده بوديم تا از دستورات او آگاهي يابيم و زندگي خودمان را بر اساس امر مولايمان بسازيم اما آيا مي توانيم به ظنيات و اموري شك آلود بسنده كنيم در حالي كه عقل( و هم خود قرآن كريم) ما را از آن بازمي دارد؟ آيا آن قادر متعال نمي توانست و نمي بايست كه دستوراتش را به دست ما بندگانش برساند؟! البته به طور يقيني و بدور از هر گونه شبهه اي؟ سبحان الله
    پسنمی توان سخنان اهل کتاب را پذیرفت و از آیین آنها پیروی کرد و باید به دنبال راه نجات از این سرگردانیها و هلاکت بود چرا که ما مطمئنیم که خدای متعال ما، ما را بیهوده نیافریده و حکیم است.
    پس از مدتی قرآن را می یابیم که نقطه اتکای بسیار مناسبی است و کلامش دلنشین است و معجزه اش همراه با خود آن است.
    بسیار خوب الحمدلله که راه هدایت دارد خود را می نمایاند اما به قرآن که می نگریم می بینیم که این کتاب مقدس بیش از ۱۴۰۰ سال است که نازل شده است و بنا به گفته خود آن براي همه مردم است و همه زمانها! جل الخالق! بي شك اين نيز از معجزات چنين كتابي است چراكه هر نوشته اي تنها براي مخاطب خاص خود نوشته مي شود و اگر كسي بخواهد كتابي را براي بيش از يك گروه از مخاطبين بنويسد با مشكلی جدی روبروست (مثلا يك كتاب براي مخاطبين كودك را نمي توان با كتابي كه براي يك پروفسور شيمي نوشته مي شود مقايسه كرد و اين را نيز با يك كتاب براي يك فيسوف! تازه همه اينان برای يك زمانند!) و قرآن كتابيست فرا زماني و براي مخاطب عام. اين حرف بسيار بزرگي است.
    وقتي كه به اين كتاب عظيم نگاه مي كنيم مي بينيم كه در آن مسائل بسيار كلي بيان شده اند اما آيا اين مسائل كلي مي تواند پاسخگوي زندگي ما باشد؟! پاسخ مشخص است من مي خواهم اعمال خود را با توجه به دستورات خداي خود سازمان دهم اما آيا در قرآن کریم دقيقاً بيان شده است كه من بايد چه بكنم؟ از مسائل كوچك و جزئي گرفته تا مسائل بزرگ. مثلا قرآن مي فرمايد كه نماز بخوانيد اما آيا كيفيت نماز(مثل تعداد ركعتهاي آن و اجزاي تشكيل دهنده آن و اوقات دقيق آن و ...) مشخص شده است؟ يا مثلاً قرآن به ما دستور جهاد و جنگ با دشمنان قسم خورده خدا را مي دهد اما آيا معيار ما براي شناخت دقیق و قطعی جبهه حق و باطل هم مشخص است؟! يعني با چه معياري مي توان يقين كرد كه اكنون جبهه مقابل ما دشمن خدايند و جهاد بر مسلمانان واجب است؟ اگر اشتباه كنيم چه؟ اگر شياطين باطل را در لباس حق بر ما جلوه دادند و ما درواقع عليه خدا جنگيديم و افرادي بي گناه را شهيد كرديم چه؟ آيا مي توانيم پاسخگوي خونهاي بي گناه و پروردگار آنها در برابر ضربه اي كه به دين خدا زديم باشيم؟ و مثالهاي بسيار ديگر كه ما تقريبا در همه مسائل ما را با مشكل مواجه مي كنند.
    به مسلمانان كه مي نگريم مي بينيم كه مذاهب بسياري دارند. از آنها سوال مي كنيم كه اين مذاهب چه هستند. پاسخ مي گويند كه هر گروهي با توجه به فهمي كه از قرآن داشته و شيوه اي را كه براي فهم مصداقهاي فرمان خدا انتخاب كردهفرقه و مذهب خاصي را تشكيل داده و شگفتا كه همه آنان به همين كتاب معتقدند و همه گفته هايشان بر اساس قرآن است!!!
    از موارد جزئي گرفته تا مسائل اصلي و حياتي بين مسلمانان محل اختلاف شده است. مثلا در روايات داريم كه هنگامي كه پيامبر اكرم(صل الله عليه و اله و سلم) وضو مي گرفتند مسلمانان جمع ميشدند و از آب وضوي ايشان تبرك مي جستند. يعني همه وضوي ايشان را ديده اند وبا وجود اينكه حتي دستور چگونگي وضوگرفتن در قرآن نيز آمده است (بر خلاف بسياري از موارد ديگر كه كاملاً كلي است مانند نمازخواندن)در باره آن بین مسلمین اختلافی تارخی وجود دارد. و با وجود کتاب واحد، بين معتقدين به قرآن در نوع تفسير آيات و تاريخهايي كه از پيامبر اكرم نقل مي كنند اختلاف است! و هيچ برهاني براي يقين پيدا كردن حتي درباره اين مورد كوچك نيز يافت نمي شود. يعني هم، از طرفي آن تاريخ كاملاً قابل ظن و شك است و هم از طرف دیگر، از آن آيه مي توان همه اين تفاسير را بيرون آورد! البته اين خيلي مسئله مهمی نيست. كاش اختلافات به همين جا ختم مي شد!!! گاه اختلافات در بين معتقدين به همين كتاب آنقدر بالا مي گيرد كه انسان را مي لرزاند! مثلا گروهي از مسلمانان بر اساس برخي از آيات مباركه قرآن کریم معتقد به جسماني بودند خدا شده اند و مي گويند كه انسانها بعد از مرگ خدا را مي بينند!!! يعني اختلاف آنها به اساسي ترين پايه دين، يعني توحيد هم كشيده استو ما نمي توانيم سخن هيچ كدام را بر اسلاس حجتي محكم برديگري ترجيح دهيم چراكه همه آنها سخنانشان مستند به قرآن است و همه آنها به عنوان فرقه ها و مذاهب اسلامي مطرحند! يعني مثلا هيچ گروه و مذهبي در غالب اسلام نمي تواند ادعا كند كه(نعوذبالله) خدا ۲ تاست! چرا كه قرآن صريحاً مي فرمايد كه خدايي جز خداي يگانه نيست واگر گروهي چنين ادعايي كنند ديگر نمي توانند درغالب مذاهب اسلامي مطرح شوند. پس اینها جزو مسلمات قرآن نبوده اند.
    اين ديگر چه ديني مي تواند باشد كه خدا براي راهنمايي من فرستاده باشد؟! پس از طي اينهمه راه باز هم به سرگرداني بزرگ و اينبار بلكه بزرگتر رسيده ايم!!! كه نه عقل و نه خود قرآن نيز آن را تاييد نمي كند و ما را به شدت از پيروي از آن و باقی ماندن در چنين حالتي بازمي دارد.
    چرا كه اگر ما به غير از دستورات و خداي متعال عمل کنیم و در غیر از مسیری که براي ما تعيين كرده است حركت كنيم مانند رها كردن تيري در تاريكي است كه چون تاوان اين عمل تنها سرمايه ما، یعنی عمر ماست هرگز هيچ عقل سليمي آن را نمي پذيرد و از خدا انتظار نشان دادن راه كمال و سعادت را دارد.
    ادامه دارد ان شاءالله...

  • #2
    وَمَا يتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يفْعَلُونَ(يونس/36)
    مسلما انتظار ما از خدايي كه اين آيات را براي هدايت ما نازل كرده اين است كه احكام خود را نيز بر ما به طور روشن بيان كند وگرنه نقض غرض است.
    پس چه شد! ما دنبال يقين و يافتن دستورات واقعي پروردگار خود بوديم اما با وجود يافتن اين كتاب اوضاع تغيير خاصي نكرد و همچنان تقریباً همان است كه بود! هنوز هم ما در وادي شك و گمان سرگردانيم و راه واقعي خداي خود را نمي دانيم. پس راه حق كجاست؟
    در زمان مولا علي عليه السلامدعوايي نسبت به يکي از احکام اجتماعي نزد عالمي مي‏برند که با راي خود حکمي صادر مي‏کند، پس همان دعوي را نزد ديگري مي‏برند که او درست برخلاف راي اولي، حکم مي‏دهد، سپس همه قضات نزد رييس خود که آنان را به قضاوت منصوب کرد، جمع مي‏گردند، او راي همه را بر حق مي‏شمارد!!
    امام عليه السلام به شدت به ایشان ایراد می کنند که مگر دین خدا ناقص است که شما اینگونه حكمكرده ايد؟!
    بخشی از سخنان آن حضرت عليه السلام در خطبه ۱۸ کتاب شریف نهج البلاغه:
    "مباني وحدت امت اسلامي در صورتيکه خدايشان يکي، پيغمبرشان يکي، و کتابشان يکي است، آيا خداي سبحان، آنها را به اختلاف فرمود؟ که اطاعت کردند؟ يا آنها را از اختلاف پرهيز داد و معصيت خدا نمودند؟ آيا خداي سبحان، دين ناقصي فرستاد و در تکميل آن از آنها استمداد کرده است؟ آيا آنها شرکاء خدايند که هر چه مي‏خواهند در احکام دين بگويند، و خدا رضايت دهد؟ آيا خداي سبحان، دين کاملي فرستاد پس پيامبر در ابلاغ آن کوتاهي ورزيد؟ در حالي که خداي سبحان مي‏فرمايد: (ما در قرآن چيزي را فروگذار نکرديم) و فرمود: (در قرآن بيان هر چيزي است) و يادآور شديم که: بعض قرآن گواه بعض ديگر است و اختلافي در آن نيست. پس خداي سبحان فرمود: (اگر قرآن از طرف غير خدا نازل مي‏شد اختلافات زيادي در آن مي‏يافتند) همانا قرآن داراي ظاهري زيبا، و باطني ژرف و ناپيداست، مطالب شگفت‏آور آن تمام نمي‏شود، و اسرار نهفته آن پايان نمي‏پذيرد، و در تاريکيها بدون قرآن بر طرف نخواهد شد"

    روشن است كه حضرت امير عليه السلام در اينجا اين واكنش تند را در برابر يك حكم بيان كرده اند حال آنكه در زمان ما اختلافات درباره احكام واقعي خدا همگاني و همه گير است و تمام زندگي مسلمانان را شامل شده است.

    حال از ديد جامع تري به اين موضوع مي پردازيم و سوال كلي تر و مهمتري را مطرح مي كنيم.
    آيا اساساً يك كتاب هرقدر هم كه كامل باشد و بر فرض محال همين امروز نيز نازل شده باشد و مثلاً احكام آن نيز براي يك جامعه خاص باشد آيا باز هم مي تواند جوابگوي ما و راهنماي ما به سوي حقيقت و رساننده ما به كمال باشد؟!
    همانطور كه مي دانيد انسان موجودي اجتماعي است و حالات و وضعيت روحي او و در نتيجه كمال و رشد او بهشدت متاثر از جامعه ای است كه او در آن رشد مي كند و پرورش مي يابد.
    مثلاً جامعه اي كه در آن فقر بي داد مي كند مسلماً با جامعه اي كه همه مردم در آ‌ن از رفاه نسبي برخوردارند متفاوت است. يا مثلا آينده و شرايطروحي و رواني كودكي كهفرزند طلاق است با كودكي كه در محيطي گرم و صميمي رشد كرده است كاملاً تفاوت خواهد داشت.
    در كل منظور اين است كه شرايط اجتماعي و سياسي نيز نقش غير قابل انكاري در زندگي ما و در نتيجه در حركت ما به سوی كمال دارد(و به همين علت است كه انتظار ما از دين پاسخگويي به همه ابعاد زندگي ما چه شخصي و چه اجتماعي است)
    چرا هنگامي كه انبيای الهي به رسالت مبعوث مي شدند به جاي اينكه با متكلمان و فلاسفه درگير شوند و مشغول جدال با آنها باشند مستقيما به سراغ فرمانروايان و پادشاهان مي رفتند و با آنها به مقابله برمي خواستند؟! مگر آنها بنيان گذار مكاتب "فكري" نبودند؟!
    چرا موسي كليم(علي نبينا واله و عليه السلام) اولين ماموريتش به سوي فرعون بود؟!
    اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى
    چرا پيامبر ما(صل الله عليه واله وسلم) بعد از استقرار و فائق آمدن بر مسائل داخلي به جاي نامه فرستان به علما و دانشمندان ديني كشورهاي مختلف به پادشاهان آنها نامه فرستاد؟!
    و بقيه انبيا الهي هم به همين صورت...
    پاسخ مشخص است چرا كه بيشترين تاثير را بر زندگي مردم نه راهبان وفلاسفه و ... بلكه "حكومتهاي آنها" دارند. آنانند كه مي توانند در معاش و به تبع آن در معاد مردم تاثير گذار باشند. حضرت علي عليه السلام در نهج البلاغه يكي از وظايف خودشان را در زمان حكومتشان آموزش مردم مي دانند تا گمراه نباشند يعني اگر حاكميت "دانا" و خيرخواه و "صالح" باشد مردم را در طريق صحيحي هدايت خواهد كرد و سرعت و زمينه دستيابي هرچه بيشتر آنان را به كمال فراهم خواهد نمود. اما اين شخصچه كسي مي تواند باشد كه هنگامي كه در راس قدرت قرار مي گيرد ما اطمينان داشته باشيم كه هرگز گمراه نخواهد شد و هميشه بر اساس حكم خدا حكم خواهد نمود تا به خود و ديگران ظلم نكند(وَمَن لَّمْ يَحْكُم بِمَا أنزَلَ اللّهُ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ)
    مسلماً اولاً چنين كسي بايد بر حكم خدا آگاهي مطلق داشته باشد؛ يعني بايد بر حقايق هستي اشراف كامل داشته باشد كه حلال و حرام و خبیث و طیب را بشناسد و بهترين مسير را براي هدايت بشر و رسيدن او به كمال مشخص كند -كه البته همانطور طور كه بيان شد قرآن به تنهايي به علت ظني بودن احكام ( مصادیق حق و باطل) استخراج شده از آن نمي تواند منشاء اين دانايي هاي مطلق و يقيني باشد- و صد البته هم از فاسقان و منحرفان هم نباشد تا از علم خود مانند سامري (كه علمش منشا الهي هم داشت) سوء استفاده كرده و از آن در مسير گمراهي مردم استفاده كند.
    قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي(طه/96)
    گفت: «من چيزي ديدم که آنها نديدند؛ من قسمتي از آثار رسول (و فرستاده خدا) را گرفتم، سپس آن را افکندم، و اينچنين (هواي) نفس من اين کار را در نظرم جلوه داد

    خيلي خوب
    پس هم بايد
    بر اسرار عالم و احکام خدا احاطه داشته باشد تا بتواند با شناختي كه از هستي و پديده هاي آن دارد بهترين راه براي رسيدن به كمال و سعادت حقيقي را به بندگان خدا(آنهايي كه بر نفس خود فائق آمده اند و تسليم او شده اند و اراده اي جز انجام اوامر مولايشان ندارند) نشان دهد و معياري براي شناسايي حق از باطل باشد؛ و به حق امر كند چراكه بعد از حق چيزي جز باطل و گمراهی نيست و در اين مسئله حد وسطي وجود ندارد. چراكه يا راه صحيح است و يا نيست. يا صراط مستقيم است و يا منحرف؛ حد وسطي نمي تواند موجود باشد..
    فَذَلِكُمُ اللّهُ رَبُّكُمُ الْحَقُّ فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُفَأَنَّى تُصْرَفُونَ

    و هم در انجام اين كار پاكي و صلاحي تضمين شده داشته باشد. چرا كه اگر هركدام از اين دو را نداشته باشد فرمان او فرمان به غير حق(باطل) خواهد بود و پيروانش را ندانسته(در حالت فقدان فاكتور اول) و يا دانسته (در حالت فقدان فاكتور دوم) به ضلالت و گمراهي خواهد كشاند و نتيجه اي جز تباهي به دنبال نخواهد داشت.
    پس انتظار ما از پروردگار حكيممان كه ما را بيهوده نيافريده و هرگز حاضر به متضرر شدن و صدمه ديدن بندگانش نيست اين است كه چنين شخصي را در اختيار ما قرار دهد تا در سايه اش بتوانيم به سوي او(جل قدسه) گام بردارشته و از پرتگاههاي اين جهان آسوده باشيم و هرگز راه را گم نكنيم و از همه مهمتر، طعم زندگی توحیدی که در آن دستوری غیر از فرمان الله اطاعت نمی شود را بچشیم.

    و اگر غير از اين باشد و خداي متعال چنين امكاني را براي بندگان فراهم نياورد بدون شك ظلم است و يار ما، منزه است از آن. (كه نعوذبالله تسليم شدگان را رها كند و به آنها راه صحيح را نشان ندهد تا در اين جهان، به خاطر جهل و عدم شناختشان از آن، به خود صدمه بزنند و از كمال حقيقي و رسيدن به وصال معبود دور شوند)
    پس آن آفريدگار حكيم اولاً حتماً بايد افرادي را در اختيار بندگان خود قرار داده باشد كه جز به حق حكم نكنند و با آن اجرای عدالت نمایند.
    وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يعْدِلُونَ(الأعراف/181)
    و از آنها که آفريديم، گروهي بحق هدايت مي‌کنند، و بحق اجراي عدالت مي‌نمايند.
    و هم، ايشان را با دلايلي روشن براي بندگان خود معرفي كند تا آنها بتوانند بر ايشان يقين كنند و بدانند كه حرف آنها حق است، از امر به باطل معصوم هستند و به سوي خدا هدايت مي كنند.
    پس همانطور كه عقل ما بر وجود چنين افرادي يقين مي كند در تاريخ و قرآن نيز نمونه هاي روشني از آنها را مي بينيم؛ اما...
    اما پس ما چه؟!
    ما نيز نياز به عدالت نداريم؟!‌ ما نيز بندگان او نيستيم؟! ما نيز نياز به راهنماي الهي نداريم؟! ما نيز نبايد بدانيم كه وظيفه ما چست و چه بايد بكنيم تا به او تقرب جوييم و از چه پرهيز كنيم تا از او دور نشويم؟! ما نياز به محيط اجتماعي ايده آل براي حركت بهينه و بدون اشتباه به سوي كمال نداريم؟! آيا يك كتاب مي تواند پاسخگوي اين نيازهاي ما باشد؟!!‌ آن هم كتابي با اين حجم و وسعت مخاطب و بيان كلي مطالب؟!!!
    مخصوصاً در جهان امروز ما كه به مراتب مسائل پيچيده تر شده اند و راه حقيقي به سوي معبود بسيار ناپيداتر مي نمايد. و هرگز قابل ريسك نيست

    وَمَا كَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَيجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِينَ لَا يعْقِلُونَ(يونس/100)
    (اما) هيچ کس نمي‌تواند ايمان بياورد، جز به فرمان خدا (و توفيق و ياري و هدايت او)! و پليدي (کفر و گناه) را بر کساني قرارمي‌دهد که نمي‌انديشند.
    بسیار خوب؛ پس عبادت خدا (که به معنی اطاعت مطلق از دستورات اوست) و دوری از شرک(که به معنای عدم اطاعت از هر فرمانی غیر از فرمان اوست) تنها زمانی ممکن می شود که خداوند افرادی را برای ما قرار دهد که به فرمان خداوند(حق) کم کنند. هماطوری که برای امت های پیشین نیز قرار داده بود.
    وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يعْدِلُونَ(الأعراف/159)
    و از قوم موسي، گروهي هستند که به سوي حق هدايت مي‌کنند؛ و به حق و عدالت حکم مي‌نمايند.
    و از قوم موسي، گروهي هستند که به سوي حق هدايت مي‌کنند؛ و به حق و عدالت حکم مي‌نمايند.
    وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآياتِنَا يوقِنُونَ(السجده/24)
    و از آنان امامان (و پيشواياني) قرار داديم که به فرمان ما (مردم را) هدايت مي‌کردند؛ چون شکيبايي نمودند، و به آيات ما يقين داشتند.
    و اطاعت از ایشان را واجب فرمود:
    وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَحِيمًا(النساء/64)
    ما هيچ پيامبري را نفرستاديم مگر براي اين که به فرمان خدا، از وي اطاعت شود.
    و اگر اين مخالفان، هنگامي که به خود ستم مي‌کردند (و فرمانهاي خدا را زير پا مي‌گذاردند)، به نزد تو مي‌آمدند؛ و از خدا طلب آمرزش مي‌کردند؛ و پيامبر هم براي آنها استغفار مي‌کرد؛ خدا را توبه پذير و مهربان مي‌يافتند.
    یعنی فرمان ایشان، همان فرمان الهی است و اطاعت از آن واجب.
    و هر کس تسلیم فرمان ایشان شود براستی موحد خواهد بود و راه توحیدی را پیموده است و هر کس فرمانی، جز فرمان ایشان را پیروی نماید که ممکن است منشائش هوای نفس خودشان و یا دیگران و یا حدسهایشان به خداوند باشد- بی شک به خداوند شرک ورزیده است.
    إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ(لقمان/13)
    و همینطور عمل صالح!
    عملی صالح عملی است که براستی موجب اصلاح شود. نه اینکه تنها فاعل آن، آن را نیک بپندارد و یا بر صالح بودن آن امیدوار باشد!! انجام عمل صالح در وهله اول نیازمند تفکر بسیار است. اما هنوز هم نمی توان گفت که نیل به ان کاملاً ممکن می گردد! چرا که چه بسا اگر علممان بیشتر شد متوجه شویم که آن عمل در واقع فاسد بوده است و ما در اشتباه بوده ایم!!!
    كُتِبَ عَلَيكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تَكْرَهُوا شَيئًا وَهُوَ خَيرٌ لَكُمْ وَعَسَى أَنْ تُحِبُّوا شَيئًا وَهُوَ شَرٌّ لَكُمْ وَاللَّهُ يعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ(البقرة/216)
    جهاد در راه خدا، بر شما مقرر شد؛ در حالي که برايتان ناخوشايند است. چه بسا چيزي را خوش نداشته باشيد، حال آن که خير شما در آن است. و يا چيزي را دوست داشته باشيد، حال آنکه شر شما در آن است. و خدا مي‌داند، و شما نمي‌دانيد.
    یعنی تنها کسی می تواند با یقین بگوید که یک عمل صالح است یا خیر که بر اسرار هستی به طور کامل آگاهی داشته باشد که کسی جز خداوند متعال اینگونه نیست و همانطور که ایه کریمه فوق نیز تاکید می نماید تنها خداوند می داند و ما نمی دانیم.
    پس شکی نیست که خداوندی که مومنان را به توحید و همچنین انجام عمل صالح فراخوانده است و آن دو را بر مومنان واجب کرده و دوری از آنها را موجب عقوبت شدید قرار داده است حتما افرادی که علمی از جانب او دارند را برای ما قرار داده است تا بتوانیم با آنها به توحید دست یابیم. افرادی که صاحبان فرمان الهی باشند و با تسلیم در برابر فرمان آنها شدن، بتوانیم توحید حقیقی را تجربه کرده و با استمداد از آنها به عمل صالح دست یابیم.
    حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيرَ مُشْرِكِينَ بِهِ وَمَنْ يشْرِكْ بِاللَّهِ فَكَأَنَّمَا خَرَّ مِنَ السَّمَاءِ فَتَخْطَفُهُ الطَّيرُ أَوْ تَهْوِي بِهِ الرِّيحُ فِي مَكَانٍ سَحِيقٍ(الحج/31)
    إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيرُ الْبَرِيةِ(البينة/7)
    کسانی که مصادیق حق و باطل را بتوانیم از آنها بجوییم. کسانی که خود معیار حق و باطل باشند و با بودن در کنار آنها، بر صلاح و حقانیت اعمال خود مطمئن باشیم. و از تبعیت از ظنونمان به خدای متعال دوری نماییم. که نه عقل آن ر اجازه می دهد و نه قرآن عظیم.
    يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ(التوبة/119)
    پس وجود چنین افرادی عقلاً و قرآناً ثابت است.

    تعليق


    • #3
      اما باید جستجو کرد و ایشان را یافت تا ان شاءالله از راهیافتگان بشویم.
      خوشبختانه تمامی فرق مسلمین بر این اتفاق نظر دارند که پیامبر اکرم دارای چنین جایگاهی بودند. حکمشان، حق و کردارشان حجت بود. هر کس با ایشان بود با حق بود و هر که در مقابل او قرار می گرفت اهل باطل. هر چه ایشان به ان امر می فرمودند صالح بود و آنچه مخالفت امر ایشان، منجر به فساد می شد. اما در مورد شخص و اشخاص پس از ایشان اختلاف وجود دارد. اما به راستی کدامیک از فرقه های اسلامی حق است و می تواند این خواسته های ما را پس از پیامبر اکرم بر آورده نماید؟!
      به نظر نمی رسد که فرقه اهل سنت و جماعت بتواند چنین نیازهایی را مرتفع سازد و راهنما ما به سوی حق گردد.
      طبق عقاید این فرقه، خداوند مسامانان را پس از رسول الله رها کرده است و از جانب خود برای انها ولی و سرپرستی قرار نداده است. دین خداوند در دست مفتیان و شیوخ است و آنها هستند که مفسر و مبین شریعت هستند و هر طور که مایل باشند می توانند دین خداوند را تفسیر کنند. به عبارت دیگر عملاً مردم در چنگال همان کسانی که خداوند هشدار داده بود گرفتارند.
      هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ عَلَيكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آياتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيغٌ فَيتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا وَمَا يذَّكَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ(آل عمران/7)
      او کسي است که اين کتاب (آسماني) را بر تو نازل کرد، که قسمتي از آن، آيات «محکم» [= صريح و روشن‌] است؛ که اساس اين کتاب مي‌باشد؛ و قسمتي از آن، «متشابه» است . اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگيزي کنند (و مردم را گمراه سازند)؛ و تفسير (نادرستي) براي آن مي‌طلبند؛ در حالي که تفسير آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمي‌دانند. (آنها که به دنبال فهم و درک اسرار همه آيات قرآن در پرتو علم و دانش الهي) مي‌گويند: «ما به همه آن ايمان آورديم؛ همه از طرف پروردگار ماست.» و جز صاحبان عقل، متذکر نمي‌شوند (و اين حقيقت را درک نمي‌کنند).
      و همانطور که خداوند تصریح می فرماید تاویل حقیقی آن ایات را جز خداوند و استواران در علم- نمی دانند. البته اینجا دو تعبیر هست. عده ای می گویند که قبل از "الراسخون فی العلم" وقف وجود دارد و آیه می فرماید که تنها خداوند می داند. و عده ای آن عبارت را هم عطف به الله می کنند و آیه را اینطور می خوانند که جز خداوند و استواران در علم کسی نمی داند. که در هر دو صورت مفهوم یکی خواهد بود. چرا که اگر تعبیر دوم را بپذیریم پس باید این الراسخون فی العلم را خداوند با حجتی بیّن بر ما روشن فرمایند تا ایشان را از کسانی که در دلهایشان انحراف است باز شناسیم. و اگر هم تعبیر اول را صحیح بدانیم نتیجه این می شود که علم به حقیقت این آیات تنها نزد خداوند است و مراد حقیقی الله جل و علی را تنها او، و کسانی که علمی از جانب او دارند می دانند. که باز هم باید با حجتی روشن معرفی شوند. اما یک چیز روشن است. این افراد که همان راستگویان(الصادقون) هستد بی شک مصون از خطا و اشتباههند. این صاحبان فرمان الهی که خداوند به اطاعت از آنها فرمان داده است بی شک، جز به حق دستور نمی دهند و فرمانشان فرمان خداست. چرا که ممکن نیست خداوند امر به اطاعت از کسانی کند که حکم به غیر حق(=باطل) می کنند و به گمراهی هدایت می نمایند.


      يا أَيهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيوْمِ الْآخِرِ ذَلِكَ خَيرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلًا(النساء/59)


      اي کساني که ايمان آورده‌ايد! اطاعت کنيد خدا را! و اطاعت کنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را! و هرگاه در چيزي نزاع داشتيد، آن را به خدا و پيامبر بازگردانيد (و از آنها داوري بطلبيد) اگر به خدا و روز رستاخيز ايمان داريد! اين (کار) براي شما بهتر، و عاقبت و پايانش نيکوتر است.


      پس تا اینجا، هم عقلا و هم نقلاً روشن شد که بی شک خداوند متعال کسانی را برای ما قرار داده است. و اولین اینان نیز وجود مبارک خاتم الأنبیاء و المرسلین هستند. اما شخص بعدی ایشان چه کسی است؟!

      غیر از مطالب بیان شده، در خود آیه فوق نیز نکته ظریفی وجود دارد.
      خداوند ابتدا اطاعت از رسول و اولی الامر را واجب می شمرد اما سپس می فرماید اگردر جیزی اختلاف کردید آن را به خدا و رسول و نه اولی الامر- باز گردانید! تنها امر قابل تصور این است که خود آیه شریفه غیر مستقیم دارد پیش بینی می کند که به زودی بر روی خود این اولی الامردر میان شما اختلاف خواهد شد که بازگرداندن، به خودشان ممکن نخواهد بود. از این رو خدای متعال می فرماید که باید آن را به رسول الله بازگردانید و نظر ایشان را که چیزی جز "وحی یوحی" و نظر خداوند نیست مطلع شوید.
      در واقع حکومت تنها از آن خداست و تنها کسی می تواند در منصب حکومت مسلمانان قرار گرد که از جانب خدای متعال تعیین و منصوب شده باشد و حکمش، حکم خدا باشد و جز به آنچه خداوند می خواهد حکم نکند تا جامعه ی توحیدی معنا یابد.
      اما از میان سایر فرقه های اسلامی تنها شیعه امامیه است که چنین تفکری دارد و جالب است که سایر فرق حتی ادعای آن را هم نمی کنند!
      بنا بر اعتقادات مذهب جعفری خداوند برای هر زمانی یک ولی از جانب خود قرار داده است که معیار و میزان حق و باطل است و مسلمانان به وسیله ایشان(علیه السلام) می توانند مصادیق حق و باطل را از یکدیگر باز شناسند و به عمل صالح دست یابند. ایشان جانشین حقیقی پیامبر خدا و دارای علمی از جانب پروردگار هستند و جز به حق دستور نمی دهند. به وسیله ایشان و تسلیم شدن در برابر دستوراتشان است که مسلمانان می توانند به طور کامل و در تمام شئون زندگیشان، تسلیم خدای متعال باشند و بدین وسیله به وحدت دست یابند. ایشان همان حبل الله المتین هستند که همگان با تسلیم محض بودن در برابرشان، امکان وحدت به طور عقلی ممکن می شود. چرا که مسلمانها دارای سطوح درک گونانگون هستند و به فرض اینکه گرفتار حاکمان جائر نشوند وبه راستی صدق نیت داشته باشند، باز هم هر کدام راه درست و حق را در چیزی خاص می بینند و وحدت و یگانگی مسیر و ممکن نمی شود. لین امر چیزی است که در عمل کاملا مشهود است. خود شخص رسول الله در زمان حیاتشان حبل الله بودند. یعنی هیچ کس نمی توانست ادعا کند که مسلمان است و در عین حال با امر ایشان مخالف باشد!! به عبارت دیگر شخص ایشان معیار حق و باطل و ایمان و کفر بودند و تسلیم در برابر اوش دن واجب بود. و مسلمانان با تسلیم شدن در برابر ایشان به وحدت دست می یافتند. اما پس از ایشان چه؟!
      آری در نگاه شیعیان،خداوند افرادی را قرار داده است که به حق حکم می کنند. یعنی مصادیق روز حق و باطل را برای مردم مشخص می کنند و وظیفه پیامبر را به جای ایشان انجام می دهند.
      الَّذِينَ يتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِي الْأُمِّي الَّذِي يجِدُونَهُ مَكْتُوبًا عِنْدَهُمْ فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ يأْمُرُهُمْ بِالْمَعْرُوفِ وَينْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيحِلُّ لَهُمُ الطَّيبَاتِ وَيحَرِّمُ عَلَيهِمُ الْخَبَائِثَ وَيضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيهِمْ فَالَّذِينَ آمَنُوا بِهِ وَعَزَّرُوهُ وَنَصَرُوهُ وَاتَّبَعُوا النُّورَ الَّذِي أُنْزِلَ مَعَهُ أُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ(الأعراف/157)
      همانها که از فرستاده (خدا)، پيامبر «امي» پيروي مي‌کنند؛ پيامبري که صفاتش را، در تورات و انجيلي که نزدشان است، مي‌يابند؛ آنها را به معروف دستور مي‌دهد، و از منکر باز ميدارد؛ اشياء پاکيزه را براي آنها حلال مي‌کند، و ناپاکيها را تحريم مي کند؛ و بارهاي سنگين، و زنجيرهايي را که بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر مي‌دارد، پس کساني که به او ايمان آوردند، و حمايت و ياريش کردند، و از نوري که با او نازل شده پيروي نمودند، آنان رستگارانند.

      بنا بر عقاید شیعیان، پس از پیامبر اکرم خداوند جانشینانی برای ایشان قرار داده است که دارای مقامت امامت از جانب خداوند هستند. شاید این حدیث معتبر و مواتر بین شیعه و سنی بتواند به خوبی منظور را بیان کند:
      انت منی بمنزلة هارن بموسی الا انه لا نبی بعدی
      و روشن است که همه چیز پس از پیامبر اکرم جز نبوت، به امیرمومنان منتقل می گردد. شرح حال هارون در قرآن کریم نیز جالب است و تنها به ذکر دو مورد از آن آیات بسنده می کنیم:
      قَالَ مُوسَى لِأَخِيهِ هَارُونَ اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ(الأعراف/142)
      موسي به برادرش هارون گفت: «جانشين من در ميان قومم باش. و (آنها) را اصلاح کن! و از روش مفسدان، پيروي منما!»

      وَلَقَدْ آتَينَا مُوسَى وَهَارُونَ الْفُرْقَانَ وَضِياءً وَذِكْرًا لِلْمُتَّقِينَ(الأنبياء/48)
      ما به موسي و هارون، «فرقان» [= وسيله جدا کردن حق از باطل‌] و نور، و آنچه مايه يادآوري براي پرهيزگاران است، داديم.
      یعنی فرقان که وسیله جدایی حق از باطل است- را نیز خداوند به هارون عطا کرده بود تا به وسیله آن مصادیق حق و باطل و امر خداوند را برای مومنان مشخص نماید.
      در واقع شیعیان معتقدند که خداوند برای هر زمانی یک امام و ولی و سرپرست الهی برای مردم قرار داده است و هرگز مرم را به حال خود و در جهل و شرک رها نمی کند. بنا بر اعتقاد شیعیان(که آن را به وسیله معتبر ترن کتب اهل سنت نیز اثبات می کنند) پیامبر اکرم پس از خودشان 12 جانشین و راهنمای امت را تعیین فرمودند که پرچمدار هدایت مومنان باشند اما از آنجایی که مسلمانان، این راهنمایان الهی را در مقاطع حساس تنها گذاشتند، در آزمایش الهی مردود شده و به این نعمت عظیم الهی کفر و ناسپاسی ورزیدند خداوند بر ایشان غضب فرمود و آخرین ولیش را از دسترس عموم مسلمین پنهان فرمود.(مگر افرادی استثناء که خود را از خیل مغضوبان جدا کرده و به راستی تسلیم محض پروردگار خود و نیازمند راهنمایی بیشتر او باشند)
      اما پس از اینکه مردم، از همه راههای غیر الهی برای رسیدن به سعادت ناامید شدند و همه در ها جز درب الهی را بسته دیدند و با توبه و تضرع و انابه به سوی پروردگار خود بازگشته، روی به سوی او نمونه و از او کمک خواستند تا راه و مخرجی را برایشان قرار دهد خداود ولیش را بر ایشان آشکار می نماید و مومنان به پرچمداریاو، سپاهیان کفر را در هم شکسته و جانشینان و میراث بران زمین خواهند بود و این وعده دیرپای خداوند به حقیقت خواهد پیوست.
      وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يرِثُهَا عِبَادِي الصَّالِحُونَ(الأنبياء/105)
      و بدرستی که در «زبور» بعد از ذکر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته‌ام وارث (حکومت) زمين خواهند شد!»


      أَمَّنْ يجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَيكْشِفُ السُّوءَ وَيجْعَلُكُمْ خُلَفَاءَ الْأَرْضِ أَإِلَهٌ مَعَ اللَّهِ قَلِيلًا مَا تَذَكَّرُونَ(النمل/62)


      يا کسي که دعاي مضطر را اجابت مي‌کند و گرفتاري را برطرف مي‌سازد، و شما را خلفاي زمين قرارمي‌دهد؛ آيا معبودي با خداست؟! کمتر متذکر مي‌شويد!

      و تنها در آن جامعه موعود است که توحید معنا خواهد یافت. چرا که مرم همگی امر و دستور مولایشان را می دانند و جز ان را اطاعت نمی کنند.
      وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَلَيبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْنًا يعْبُدُونَنِي لَا يشْرِكُونَ بِي شَيئًا وَمَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذَلِكَ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ(النور/55)
      خداوند به کساني از شما که ايمان آورده و کارهاي شايسته انجام داده‌اند وعده مي‌دهد که قطعا آنان را حکمران روي زمين خواهد کرد، همان گونه که به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد؛ و دين و آييني را که براي آنان پسنديده، پابرجا و ريشه‌دار خواهد ساخت؛ و ترسشان را به امنيت و آرامش مبدل مي‌کند، آنچنان که تنها مرا مي پرستند و چيزي را شريک من نخواهند ساخت. و کساني که پس از آن کافر شوند، آنها فاسقانند.
      صدق الله العلی العظیم و صدق رسوله النبی الامین و صل الله علی محمد و آله الطاهرین

      تعليق

      المحتوى السابق تم حفظه تلقائيا. استعادة أو إلغاء.
      حفظ-تلقائي
      x

      رجاء ادخل الستة أرقام أو الحروف الظاهرة في الصورة.

      صورة التسجيل تحديث الصورة

      اقرأ في منتديات يا حسين

      تقليص

      المواضيع إحصائيات آخر مشاركة
      أنشئ بواسطة مروان1400, 15-03-2024, 06:34 AM
      ردود 2
      22 مشاهدات
      0 معجبون
      آخر مشاركة مروان1400
      بواسطة مروان1400
       
      يعمل...
      X